
بیش از ۱۰ هزار سال پیش وقتی یک غارنشین با یک پلنگ وحشی و گرسنه روبرو می شود، احتمالا دو کار انجام می دهد، یا با سرعت بالایی فرار می کند، یا چاقوی دستساز خود را در شکم پلنگ فرو می کند. او تصمیم خود را به طور سریع و ناخودآگاه می گیرد. البته، اگر زمان بیشتری برای فکر کردن داشت، گزینه های بیشتری هم ممکن است به ذهنش برسد ، اما در لحظه، او تنها می تواند آنچه را که قبلا یاد گرفته و تمرین کرده است، انجام دهد. تصمیمات ناخودآگاه و سریع، بر اساس آموزش و تجربیات گذشته ما شکل می گیرد . از این روش برای دفاع شخصی در هنرهای رزمی استفاده می شود. سنسی یک وضعیت خطرناک خاص را شبیه سازی می کند و به شما یاد می دهد که چگونه در آن وضعیت واکنش نشان دهید و دفاع کنید، پس از یادگیری واکنش ، از شما خواسته می شود که آن را بارها و بارها تکرار کنید. سپس وضعیت های دیگری را آموزش می دهد و به همین ترتیب. هنگامی که شما درباره وضعیت های جدید یاد می گیرید، از شما خواسته می شود که وضعیت های گذشته را تکرار کنید. تکرار یک عمل بصورت آگاهانه، بخش ناخودآگاه ذهن را آموزش می دهد. به همین دلیل است که وقتی دوست شما به شوخی به شما حمله می کند، به سرعت و به صورت ناخودآگاه از خودتان دفاع می کنید و حتی ممکن است مثل غار نشین به دوست خود آسیب بزنید.
پس مراقب روند حل مسائل روزانه خود باشید
یکی از مهمترین وظایف یک مدیر محصول (یا هر مدیری) تصمیم گیری است. اما در شرایط بحرانی، بیشتر مدیران محصول ممکن است دچار وحشت شوند و مانند غارنشینان رفتار کنند. وقتی وحشت می کنیم، به مشکل و میزان حاد بودن آن شک نمی کنیم. این یکی از بزرگترین اشتباهاتی است که یک مدیر محصول می تواند مرتکب شود، حل یک مشکل نامعتبر که منجر به هدر رفتن منابع، ناامیدی و کاهش اعتماد به نفس و اعتبار می شود. بنابراین، اولین قدم برای تصمیمگیری موفق، اعتبارسنجی مشکل یا به عبارتی یافتن مشکل واقعی است. این موقعیت ممکن است برای شما آشنا باشد:
گاهی اوقات یک ذینفع با مشکل جدی روبرو می شود و آن را با یک مدیر محصول مطرح می کند، سپس مدیر محصول سعی می کند مشکل را دقیقا درک کند و سعی کند آن را به بهترین شکل حل کند. نتیجه رضایت ذینفع است، اما هفته آینده، او با مشکل جدید اما مشابهی روبرو می شود و شکایت می کند که: "شما فقط بخش هایی از مشکل را حل کردید، و مشکل من را ریشه ای حل نکردید. لطفا یک بار برای همیشه آن را حل کنید."
بدترین کاری که یک مدیر محصول می تواند انجام دهد، حل مسئله اشتباهی است
چگونه مشکل واقعی را از مشکل ظاهری استخراج کنیم؟
فرض کنید غارنشین با مشکلی روبرو می شود، او از شما می خواهد که برای دفاع از خود و کشتن ببر یک خنجر بسیار تیز و محکم برایش بسازید. او قبلا از یک خنجر سنگی دست ساز استفاده می کرد اما اکنون باید آن را بهبود بخشد تا شانس بیشتری برای کشتن ببر داشته باشد.
غارنشین به عنوان یک ذینفع چه مشکلی را مطرح کرده است؟
غارنشین شانس کمی برای کشتن ببر با سلاح خدمتکار خود دارد، بنابراین برای داشتن شانس بیشتر به خنجر بهتری نیاز دارد.
یک مدیر محصول خوب سعی می کند این مشکل را با ساخت یک خنجر آهنی حل کند. اما چقدر احتمال دارد که ببر را با خنجر دست ساز قبلی بکشد؟ آن را 2 درصد در نظر بگیرید. احتمال آن توسط یک خنجر آهنی جدید چقدر است؟ 10 درصد اما احتمال کشته شدن غارنشین توسط ببر هنوز 90 درصد است.
یک مدیر محصول بهتر راه حلی را که غارنشین برای حل مشکل به PM پیشنهاد کرده بود با ساختن تفنگ و سپس آموزش استفاده از تفنگ به غارنشین تغییر می دهد. چقدر احتمال دارد که با سلاح از خود دفاع کند و زنده بماند؟ 40 درصد!
راه حل تفنگ نیاز به ویژگی های بیشتری مانند استفاده از تفنگ سنگین تر، زره و غیره دارد. اما چقدر احتمال دارد که او با تمام ویژگی های جدید دفاع کند و زنده بماند؟ البته کمتر از 100% پس می توان گفت مشکل به طور کامل حل نشده است.
راه حل شما به عنوان یک مدیر محصول با تجربه چیست؟

یک مدیر محصول با تجربه و ارشد در این شرایط چه می کند؟ او سعی می کند مشکل را کند و کاو کند تا مشکل واقعی را پیدا کند، گاهی اوقات مشکلات واقعی آسان تر از آن چیزی است که توسط ذینفعان مطرح شده است.
مدیر محصول ارشد سعی می کند با استفاده از تکنیک 5-why (یا هر تکنیک دیگری) علت اصلی مشکل غارنشین را پیدا کند:
مشکل: من به یک خنجر بسیار تیز و محکم نیاز دارم
چرا؟ چون باید ببر را بکشم.
چرا؟ چون ببر به من حمله می کند و من باید از خودم دفاع کنم؟
چرا؟ چون باید زنده بمانم؟
مدیر محصول، قبل از اینکه غارنشین به صورت او سیلی بزند، دیگر «چرا» را نمی پرسد و می گوید: «مشکل واقعی شما را پیدا کردم.» شما باید زنده بمانید، این یک مشکل واقعی است، اما راه حل چیست؟
مدیر محصول شروع به مطالعه زندگی ببرها و به طور کلی حیات وحش می کند. او متوجه شده است که موجودات وحشی معمولاً برای دفاع از چیزی مانند فرزندان و قلمرو خود به مردم حمله می کنند. سپس درباره تجربه غارنشین از حمله و وضعیت آن می پرسد و متوجه می شود که غارنشین هر بار وارد قلمرو ببرها شده است. حالا مدیر محصول مشکل واقعی را می داند و باید دستگاهی به غارنشین بدهد که بتواند قلمرو ببر را تشخیص دهد تا به او هشدار دهد و سپس نحوه استفاده از آن را به او آموزش دهد. برای کنجکاوی شما، دستگاه فقط بوی ادرار ببر را تشخیص می دهد، زیرا ببرها قلمرو خود را با ادرار کردن تعیین می کنند!
سخن آخر
منفی ترین نکته یک مدیر محصول حل مشکل "اشتباه" است که مستقیماً توسط ذینفعان مطرح می شود زیرا این حرکت منابع ارزشمند شرکت را هدر می دهد.






